خداوند تو رو نگه میداره.
حتمن تا به حال در کنار کودکی بودی که اولین قدمهاش رو برای راه رفتن برمیداره. در این موقعیت مطمئناً میخواستی به هر قیمتی که شده از کبودی و زخمی شدنش جلوگیری کنی، درسته؟
یکی از خوانندگان “هر روز یک معجزه” اینطور مینویسه:
«برای انجام نقشهی خدا برای خودم بیتابی میکنم. گاهی این تصور رو دارم که او هرگز من رو از شرایطی که هستم بیرون نخواهد برد. با همهی ایستادگی که در دعا دارم اما خیلی وقتا احساس گمگشتگی و ناامنی میکنم.»
ببین مزمورنویس تجربهی خودش بعد از عبور از حالتی مشابه چطور بیان میکنه:
“وقتی فریاد کردم که میافتم، تو ای خداوند از روی محبّت پایدارت، دستم را گرفتی.”
در ابتدایی که بچه شروع به راه رفتن میکنه به ندرت پیش میاد که پدر و مادر اجازه بدن فرزندشون تنها بمونه. چون او روی پاهای ضعیف و لرزان خودش تلوتلو میخوره و هر آن ممکنه بیوفته. اونا نزدیکش میمونن و به محض افتادن، آمادهان تا او رو بگیرن. بنابراین نوزاد میتونه این دنیای جدید رو در امنیت کامل کشف کنه، چون میدونه که دستهای پدر و مادر که او رو محکم نگه میداره مانع از آسیب دیدنش میشه.
خدا هم پدر توست. او تو رو با توجه و صبر بیپایان احاطه کرده. مثل یه پدر خوب، او تو رو در زمانی که خطر لغزش خوردن داری میگیره. به دست قوی و قدرتمند او تکیه کن.
حتا اگه به زمین بیوفتی یا به خودت آسیب برسونی، او تو رو بلند میکنه، آرامش میده، با مهربانی ازت مراقبت میکنه و راه درست رو بهت نشون میده.
به همین دلیله که میتونی با خیال راحت به پیش بری. در برنامهای که خدا برات در نظر گرفته بدون ترس به جلو حرکت کن، چون میدونی که پدر قادر مطلق تو با مهربانی از تو مراقبت میکنه. او همیشه حضور داره و وقتی خطر سقوطت رو ببینه آمادهست که تو رو بگیره!
ازت دعوت میکنم که حالا با هم دعا کنیم:
«پدر، از تو سپاسگزارم که با دقت مراقب من بودی و از افتادنها نگه داشتی. و حتا وقتی میافتم، تو من رو بلند میکنی و باز میگردونی. تو رو به خاطر محبتت میستایم.
به نام عیسا،
آمین.»
دیدن نوشته های بیشتر