آیا سعی میکنی دیگران ارزش و قدر تو رو بدونن؟
آیا اینکه دیگران چطور به تو نگاه میکنن برات یه چالش شده؟ نگاهی که تو رو وادار میکنه همیشه بخوای در بهترین حالت خودت ظاهر بشی؟ آیا احساس میکنی اسیر این هستی که هرگز نمیخوای دیده بشی مگه اینکه کاملاً در بهترین وضعیت ظاهری و آراسته باشی؟ آیا برای مورد تایید دیگران قرار گرفتن گاهی دروغ هم میگی؟
دوستی مینویسه:
«من همیشه به دنبال این بودم که از نگاه دیگران فرار کنم. چون نگاههای دیگران به روحم آسیب رسونده بود. من همیشه ضعیف و کوچیک بودم و همکلاسیهام از یادآوری این ضعفها به من ابایی نداشتن.
در چنین وضعیت آزارندهای احساس میکنیم تحت فشار شدیدی قرار گرفتیم تا از خودمون فرار کنیم. به دنبال این هستیم که دیگران رو مجاب کنیم که ارزش ما رو تشخیص بدن و مصنوعی رفتار میکنیم تا احساس دوست داشته شدن توسط دیگران رو بیشتر تجربه کنیم.
اما مسیح من رو از این روحیه که در واقع نظر منفی من نسبت به خودم رو پنهان میکرد آزاد کرد. میدونم که هیچ زخمی وجود نداره که خدا نتونه اون رو درمان کنه و هیچ دردی هم وجود نداره که او نتونه درمان کنه. دردهای گذشته با محبت او که مثل مرهم برای روح توست درمان میشه.»
“او دلشكستگان را تسلّی میدهد و بر زخمهای ایشان مرهم میگذارد.”
وقتی دشمن روحت میاد و زمزمه میکنه که تو بیارزشی و محدودیتهات رو به تو یادآوری میکنه، روی کلام خدا تمرکز کن! تو از هر زنجیر و بندی، از جمله تصویر تحریف شدهای که از خودت داری، آزاد هستی. دیگه نیازی نیست ارزشت رو به کسی ثابت کنی. فرقی نمیکنه نژاد، رنگ پوست، سطح هوش، موفقیت یا شکستهای گذشته، خدا تو رو اونطور که هستی دوست داره. تو منحصر بفردی.
خودت رو اونطوری ببین که خدا میبینه. اونوقت زندگی خودت رو همونطور که او میبینه، درک خواهی کرد!