تو خاص هستی!
مکس لوکادو، نویسنده ی معروفی است. او در یکی از کتاب هایش به نام «تو خاص هستی!» داستانی را بیان می کند… وِمیک ها، آدم های چوبی کوچکی بودند که با چسباندن ستاره ها و نقطه ها بر روی لباس ها و بدنشان، خود را به پر استعداد و کم استعداد طبقه بندی می کردند. یکی از آنها پانچینلوی کوچک نام داشت و پر از برچسب نقطه بود. او تلاش می کرد که مورد توجه دیگران قرار بگیرد تا بتواند از آنها برچسب ستاره دریافت کند و چون نمی توانست انتظارات دیگران را برآورده کند، بسیار غمگین و افسرده بود. پس به سراغ سازنده ی خودش که ایلی نام داشت رفت و به یک حقیقت بزرگ دست یافت که او برای سازنده اش ارزشمند است.
پانچینلو خندید و گفت: “من، خاص هستم؟ چرا؟ من نمی توانم تند راه بروم و بپرم. رنگم دارد از بین می رود! چرا من برای تو مهم هستم؟»
ایلی به پانچینلو نگاه کرد، دست هایش را روی شانه های کوچک چوبی او گذاشت و خیلی آرام به او گفت: “چون تو متعلق به من هستی. به همین دلیل برای من اهمیت داری. «پانچینلو تا به حال ندیده بود کسی مانند سازنده اش، اینطور با محبت به او نگاه کند. او نمی دانست چه بگوید.»
دوست من! شاید امروز هم، مردم به تو برچسب بزنند و قضاوتت کنند و ارزش تو را پایین بیاورند و تحقیرت کنند. اما خداوند، توانایی بالقوه ای را در تو می بیند. او آفریدگار توست و برای او گرانبها و عزیز هستی!
در کتاب مقدس، اشعیا باب 43، آیه 4 آمده است: «تمام ممالک جهان را فدای تو خواهم کرد، زیرا تو برای من گرانبها و عزیز هستی و من تو را دوست دارم.»
دوست خوبم! وقتی خداوند به تو نگاه می کند، شکست یا اشتباهی را نمی بیند، بلکه کاملا بر عکس! فرزند محبوب خود را می بیند. تو برای او بی نهایت ارزشمند و خاص هستی!
مشاهده مطالب بیشتر