مصلوب شدن
روزی دربارهٔ پسر ششسالهای خواندم که پس از دیدن تصویری از عیسی بر روی صلیب در مدرسه، بهشدت ناراحت شد و فرار کرد. او هرگز در عمر کوتاهش صلیبی ندیده بود. این مرا به یاد سخنی از سیاستمدار رومی، سیسرو (Cicero) (۱۰۶ تا ۴۳ پیش از میلاد) انداخت که گفته بود: «حتی خود واژهٔ 'صلیب' باید از شهروند رومی دور نگه داشته شود، نهتنها از بدن او، بلکه از افکار، چشمان و گوشهایش نیز.»
نویسنده: Wilkin van de Kamp

سیسرون مرگ بر صلیب را «بیرحمانهترین و نفرتانگیزترین مجازات اعدام» میدانست که میشناخت، آنقدر وحشتناک که قابل توصیف نبود. او نمیخواست کودکان با چیزی مواجه شوند که تاریخنگار یهودی، یوسف فلاویوس(Josephus Flavius) (۳۷ تا ۱۰۰ میلادی)، آن را «غم انگیزترین مرگ ممکن» نامیده بود. از سه مجازات سختی که رومیها میشناختند، مصلوب کردن در صدر فهرست بود. این وحشتناکترین روش مرگ برای یک انسان بود. فرد اعدامشده عریان و در مکانی بسیار قابل مشاهده به نمایش گذاشته میشد. این تحقیر با محروم کردن قربانی از دفن، که بدن او به حیوانات وحشی و پرندگان واگذار میشد، تشدید میشد.
در سایهی صلیب

عیسی در سایهی صلیب رشد کرد. در زمان او، همه داستان اسپارتاکوس را میدانستند؛ کسی که حدود صد سال پیش از آن، شورش بردگان را رهبری کرده بود. حدود ۶۰۰۰ نفر از پیروان او پس از شکست در نبرد نهایی با رومیها، یکییکی مصلوب شدند در امتداد جادهی ۲۰۰ کیلومتری «ویا آپیا» (Via Appia) از رم(Rome) تا کاپوآ(Capua). هر ۴۰ متر یک صلیب رومی برپا شده بود و یکی از ۶۰۰۰ برده بر آن مصلوب شده بود.
بهاحتمال زیاد، عیسی از سرنوشت ۸۰۰ فریسی نیز خبر داشت که حدود ۸۰ سال پیش از تولد او، به دلیل شورش علیه حکومت شاه الکساندر یاناوس (King Alexander John)، توسط رومیها مصلوب شده بودند. همچنین بسیار محتمل است که یوسف و مریم، عیسی را در مورد شورش یهودیان به رهبری یهودا بن حذقیه (Judas Ben Hezekiah)، که اندکی پیش از تولد او در جلیل رخ داده بود، آگاه کرده باشند. رومیها این شورش را سرکوب کردند و سپس ۲۰۰۰ شورشی یهودی را مصلوب کردند.
اکنون بهتر درک میکنیم که چرا پولس نوشت مسیح مصلوب «برای یهودیان مایهی لغزش و برای غیر یهودیان جهالت است» (اول قرنتیان ۱ - ۲۳). برای رومیها، پرستش شخصی مصلوبشده غیرقابلفهم بود. در نگاه آنها، قهرمان کسی بود که دیگران را مصلوب میکرد، نه آنکه خودش شکنجه و تحقیر شود. از سوی دیگر، برای یهودیان، صلیب نماد سلطهی رومیان بود، هشداری هولناک برای هر کسی که جرئت مخالفت با آنها را داشت.
از این رو، نخستین مسیحیان هرگز به استفاده از صلیب بهعنوان نماد ایمان خود به عیسی مسیح فکر نمیکردند. در سرزمینهای اشغالشده توسط رومیان، صلیب تنها احساس تنفر را برمیانگیخت. این ابزار نهایی مجازات بود. زمانیکه کنستانتین کبیر در سال ۳۱۳ میلادی مسیحیت را دین رسمی امپراتوری اعلام کرد، بهخاطر احترام به عیسی، مجازات مصلوب کردن را لغو کرد. صلیب بهتدریج از نماد مرگ به نماد پیروزی نهایی مسیح تبدیل شد.
مصلوب شدن عیسی مسیح در اورشلیمِ پرتلاطم، در حدود سالهای ۳۰ تا ۳۳ میلادی روی داد، در زمان حکومت امپراتور تبریوس (Tiberius) و تحت فرمانداری پونتیوس پیلاطس (Pontius Pilate)، حاکم رومی یهودیه از ۲۶ تا ۳۶ میلادی. برای مسیحیان، مصلوب شدن چیزی فراتر از یک رویداد تاریخی است. مرگ عیسی بر صلیب بهعنوان کفارهی گناهان بشر تلقی میشود، عملی از محبت الهی، که پایه و اساس ایمان به رستاخیز او سه روز بعد را بنا نهاد. مرگ و رستاخیز عیسی، تاریخ جهان را دگرگون کرد. این پیامی است از رهایی و امید.
مسیر درد و رنج (Via Dolorosa)
در مسیر رفتن به محل اعدام، به عیسی اجازه داده شد که لباسهای خود را بر تن داشته باشد. این امتیازی بود مطابق با قانون یهود، که راه رفتن در حالت برهنه را مجاز نمیدانست. محکومان رومی معمولاً باید کاملاً برهنه به سوی مرگ میرفتند. به عیسی دستور داده شد که صلیب خود، یا تیر افقی آن (the patibulum) را حمل کند. این تیر از چوب سرو ساخته شده بود و وزن آن بین ۱۳ تا ۲۳ کیلوگرم تخمین زده میشود. او با هر دو دست در حالت باز به تیر بسته شد، بهگونهای که وزن بدنش بر برجستگیهای مهرههای پشتی فوقانی و گردنی تحتانی وارد میشد. عیسی که نجار بود، به حمل تیرهای سنگین بر روی شانههایش عادت داشت، اما این بار نتوانست بار را حمل کند.

جادهای که از دیوانخانه (Praetorium) تا جلجتا میرسد، که بعدها Via Dolorosa (راه رنج) نام گرفت، حدود ششصد متر طول دارد و اگر آهسته قدم بزنید، میتوانید این مسیر را در حدود دوازده دقیقه طی کنید. اما این راه باریک، سربالایی، سنگفرششده به شکلی نامنظم، و پر از جمعیت و رفتوآمد شلوغ است. عیسی مجبور بود تیر سنگین صلیب را بر روی شانههای خونآلودش در امتداد همین مسیر حمل کند.
جلجتا (محل جمجمه)
ساعت حدود نه صبح بود که گروه به جلجتا، «محل جمجمه»، رسیدند. سربازان قبل از میخکوبی، به عیسی کمی شراب حاوی آرامبخش پیشنهاد دادند. اما وقتی عیسی آن را چشید، «نپذیرفت که بنوشد» (متی ۲۷ - ۳۴). او نخواست بیهوش شود و تصمیم گرفت رنجش را بهطور کامل هشیار تحمل کند.
عیسای مسیح میتوانست نوشیدنی بیحسی را رد کند چون در باغ جتسیمانی فرشتهای به او ظاهر شده بود تا نیروی ماوراءطبیعی برای تحمل رنج پیش رو به او بدهد (رجوع کنید به لوقا ۲۲ - ۴۳). خدا فرشتهای از آسمان نفرستاد تا عیسی را تسلی دهد؛ بلکه فرشتهای فرستاد تا قدرت الهی به او ببخشد و او را از رنج فراتر ببرد. خدا عیسی را به حال خود رها نکرد، بلکه او را با نیروی ماوراءطبیعی مجهز کرد تا بتواند تا پایان رنج طاقتفرسا را تحمل کند و بر صلیب بتواند دشمنانش را ببخشد: «پدر، آنها را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند» (لوقا ۲۳ - ۳۴).
مصلوب شدن
پس از رسیدن به جلجتا، لباسهای عیسی از تنش بیرون آورده میشود. او در مقابل مادر و عزیزانش لخت میشود. در حضور خانوادهاش تحقیر شده، و مجبور میشود روی تیر چوبی صلیب دراز بکشد، شانههایش هنوز از ضربات شلاق زخمخوردهاند.
در حالی که یک یا دو سرباز دست عیسی را از مچ و آرنج نگه میدارند، سرباز دیگری میخ را با سر نوکتیز به مچ دستش میزند، دقیقاً جایی که ساعد به دست متصل است، زیر استخوان شست و درست در وسط.
با ضربهای محکم چکش، میخ که حدود پانزده تا بیست سانتیمتر طول و شکل مربعی دارد، از مچ عبور داده میشود. با چند ضربه دیگر میخ به چوب متصل میشود. سپس مچ دست دیگر نیز سوراخ میشود. کل این فرایند فقط چند دقیقه طول میکشد.
یک عصب مهم به نام عصب مدین (median nerve) از مچ عبور میکند. این عصب عملکرد دوگانه دارد؛ هم برای حرکت شست و هم برای حس کردن بخشی از دست. این عصب مدین (median nerve) تقریباً همیشه با میخ برخورد میکرد. لمس و آسیب دیدن عصب باعث یکی از شدیدترین دردهای ممکن میشود. عصب مانند یک تار روی لبههای تیز میخ کشیده میشد، مانند تار روی شانه ساز زهی. علاوه بر این، تحریک همین عصب باعث میشد شست دست به صورت انقباضی خم شود و ناخن شست به کف دست فشار بیاورد.

پس از اینکه هر دو مچ دست به تیر افقی صلیب (crossbeam) بسته شدند، سربازان آن را بلند میکنند. ابتدا عیسی باید بنشیند و سپس با پشت به تیر عمودی (stipes)، که معمولاً بهطور دائمی در زمین ثابت بود، بایستد. سپس پاتیبولوم (patibulum) که عیسی به آن آویزان است، از هر دو سر بلند شده و روی تیر عمودی (stipes) قرار میگیرد. زانوهای عیسی خم میشوند تا یکی از پاهایش بهصورت صاف به تیر عمودی تکیه کند. سپس میخی به طول حدود بیست سانتیمتر دقیقاً از بالای پا، درست بین دومین و سومین استخوان (third metatarsal bones)، بهصورت مستقیم فرو رانده میشود. وقتی میخ از کف پا خارج میشود، پای دیگر خم میشود تا میخ از آن پا نیز به چوب عمودی فرو رود.
بدین ترتیب، عیسی با سه میخ آویزان میشود (احتمالاً با طنابهای اضافی برای جلوگیری از افتادن به جلو). خونریزی کم است، اما درد غیرقابل تحمل است و دردهای مرگ آغاز میشوند.
عضلات بازو، شانه و قفسه سینه که تحت کشش شدید هستند، دچار گرفتگی شدید میشوند. سوختوساز عضلات افزایش مییابد، در حالی که به دلیل انسداد گردش خون، اکسیژن کمتری در دسترس است. عیسی شروع به تعریق شدید میکند و عرق مرگ از بدنش جاری میشود. لبهایش به رنگ خاکستری مایل به آبی درمیآید و بهتدریج تمام عضلات، از جمله عضلات تنه و پاها، به گرفتگیهای وحشتناک دچار میشوند. نهایتاً هر فردی که مصلوب میشود، خفه میشود.
رومیها قصد نداشتند کسانی که مصلوب میشدند سریع بمیرند. به همین دلیل پاهای آنها را نیز میخ میکردند. این کار به محکوم اجازه میداد که موقتا با فشار دادن خود به سمت بالا روی میخهای پا، پاهایش را صاف کند و فشار روی عضلات بازو و قفسه سینه را کاهش دهد و بدین ترتیب خفگی را به تأخیر بیندازد.
در این حالت، فرد میتوانست برای مدت کوتاهی نسبتاً خوب نفس بکشد. اسیدیته (The acidity) بدن کاهش مییافت و رنگ پوست برای لحظهای بازمیگشت. اما ایستادن با تمام وزن بدن روی میخی که بین استخوانهای پا فرو رفته بود، درد بسیار شدید و طاقتفرسایی ایجاد میکرد.
بنابراین، محکوم مجبور بود زانوهایش را خم کرده و بدنش را دوباره پایین بیاورد تا دوباره تنها با مچ دستها به میخها آویزان شود. عصب مچ دست، عصب مدیان، دوباره روی میخ کشیده میشد و درد سوزانندهای در هر دو بازو پخش میشد، در حالی که خفگی و گرفتگی دوباره آغاز میشد. بدین ترتیب، فرد مصلوبشده باقی عمر رنجآور خود را میکشید. بارها تلاش میکرد خود را بالا بکشد و سپس به دلیل درد مجبور میشد دوباره پایین بیاید. بالا و پایین. ده بار، صد بار، تا زمانی که خستگی تمام حرکتها را غیرممکن کند و او از خفگی بمیرد.
حال آنکه به سبب نافرمانیهای ما بدنش سوراخ شد، و به جهت تقصیرهای ما لِه گشت؛ تأدیبی که ما را سلامتی بخشید بر او آمد، و به زخمهای او ما شفا مییابیم.
بدن عیسی خونآلود و آسیبدیده است. پوست پشتش پاره شده؛ خارهای تیز و برنده پوست جمجمهاش را شکافتهاند، بهطوری که چهرهای که قبلاً آسیب دیده بود اکنون از خون پوشیده شده است. عیسی از سر، پشت، دستها و پاهایش خونریزی میکند و چنان زخمی شده که بسیاری دیگر نمیتوانند دیدن او را تحمل کنند و سرشان را برمیگردانند. اگر مادرش آنجا نبود تا شاهد این صحنه باشد، حتی او هم عیسی را نمیشناخت: «چنانکه بسیاری از او در حیرت شدند، چراکه ظاهرش چنان تباه شده بود که دیگر به انسان نمیمانست، و چهرهاش چنان مخدوش که دیگر به بنیآدم شبیه نبود» (اشعیا ۵۲ - ۱۴).
اشعیا همچنین پیشگویی میکند: «خوار و مردود نزد آدمیان، مرد دردآشنا و رنجدیده. چون کسی که روی از او بگردانند، خوار گشت و به حسابش نیاوردیم. حال آنکه رنجهای ما بود که او بر خود گرفت و دردهای ما بود که او حمل کرد، اما ما او را از جانب خدا مضروب، و از دست او مصدوم و مبتلا پنداشتیم. حال آنکه به سبب نافرمانیهای ما بدنش سوراخ شد، و به جهت تقصیرهای ما لِه گشت؛ تأدیبی که ما را سلامتی بخشید بر او آمد، و به زخمهای او ما شفا مییابیم» (اشعیا ۵۳ ۳–۵).
زاده شده برای مردن
عیسی این پیشگوییها را میدانست. او از قبل میدانست چگونه خواهد مرد. او طرح خدا را میشناخت و با اراده و اطاعت کامل آن را پذیرفت. پسر خدا برای مردن به دنیا آمده بود. گاهی فکر میکنم عیسی در هفته قبل از مرگش کدام بخشهای کتاب مقدس را خواند. او چگونه به پیشگوییهایی که درباره آخرین ۱۸ ساعت قبل از مرگش صحبت میکنند نگاه میکرد؟ هنگام خواندن این کلمات چه فکری میکرد؟ برای مثال، این آیه برای او چه معنایی داشت؟
«اما خواست خداوند این بود که او را لِه کرده، به دردها مبتلا سازد. چون جان خود را قربانی گناه ساخت، نسل خود را خواهد دید و عمرش دراز خواهد شد، و ارادۀ خداوند به دست وی به انجام خواهد رسید. ثمرۀ مشقت جان خویش را خواهد دید و سیر خواهد شد. خادم پارسای من به معرفت خود سببِ بسیاری را پارسا خواهد گردانید، زیرا گناهان ایشان را بر خویشتن حمل خواهد کرد. » (اشعیا ۵۳ ۱۰-۱۱).

شاید عیسی در تاریکترین و سختترین لحظات زندگیاش روی زمین، هنگامی که میان آسمان و زمین آویزان بود و از سوی خدا و انسانها رها شده بود، به این کلمات چنگ زده باشد، چه کسی میداند؟ من باور دارم عیسی توانست رنج را تحمل کند چون در آن لحظه به ما فکر میکرد، چون بیشتر از هر چیز دیگری ما را دوست داشت. روی صلیب، عیسی به قول خودش عمل میکند: «محبتی بزرگتر از این وجود ندارد که کسی جان خود را در راه دوستانش فدا کند.» (یوحنا ۱۵ - ۱۳).
هیچ نیرویی در جهان بزرگتر از محبت خدا نیست. وقتی به عیسی نگاه میکنی، محبت خدا را نسبت به ما میبینی. کلمات نمیتوانند این محبت را بیان کنند. محبت خدا بیکران است، همیشه محافظت میکند، هیچگاه آسیب نمیزند، خودخواه نیست و هرگز احساس توهین نمیکند. محبت خدا کسی را سرزنش نمیکند؛ هرگز شکست نمیخورد و پایان ندارد. محبت خدا محافظ، مورد اعتماد، پر از انتظار و استوار است.
عشق وصفناپذیر خداست که عیسی روی صلیب آویزان بود. یوحنا که کنار مریم، مادر عیسی، در کنار صلیب ایستاده بود، بعدها درباره این لحظه مینویسد: «محبت خدا اینچنین در میان ما آشکار شد که خدا پسر یگانۀ خود را به جهان فرستاد تا به واسطۀ او حیات داشته باشیم. محبت همین است، نه آنکه ما خدا را محبت کردیم، بلکه او ما را محبت کرد و پسر خود را فرستاد تا کفّارۀ گناهان ما باشد.» (اول یوحنا ۴ ۹-۱۰).
حدود ساعت سه بعدازظهر، زمانی که بره قربانی در معبد ذبح میشود، عیسی با صدای بلند فریاد میزند: «تمام شد!» (لوقا ۲۳ - ۴۶ و یوحنا ۱۹ -۳۰). در این لحظه احتمالاً شیپور کاهنان (ram’s horn) برای اعلام پایان قربانی گناهان اسرائیل به صدا درمیآید. کار بزرگ رهایی که با رنج به دست آمده بود به پایان رسیده است. این همان چیزی است که عیسی با فریاد کوتاه گفت: «tetelestai» (تمام شد)، انجام شد! به ثمر رسید! به پایان رسید!
هیچ کس روح حیات عیسی را از او نگرفت؛ او آن را تسلیم دستهای پدرش کرد. در آن لحظه پرده سنگین که مکان مقدسترین جایگاه را از مردم پنهان میکرد، از بالا تا پایین پاره میشود. پاره شدن پرده نشانهای است که راه ورود به حضور خدا اکنون برای همه کسانی که به معجزه صلیب ایمان دارند، باز شده است.
هیچ محبتی بزرگتر از این نیست که کسی جان خود را برای دوستانش فدا کند.
خدا انتخاب میکند که ناتوان باشد.
آسمان چگونه این لحظات را بر صلیب میبیند؟ پدر چه فکری میکند وقتی میبیند عیسی کتک میخورد، مسخره میشود، شکنجه میشود و به صلیب کشیده میشود؟ آسمان باید نفس خود را حبس کرده باشد. خدا نظاره میکند اما دخالت نمیکند. خدا نه ناتوان است و نه سردرگم که چه کند. شگفتی صلیب آنقدر عظیم است و محبت خدا نسبت به ما چنان زیاد که او انتخاب میکند در این حیاتیترین لحظهٔ تاریخ، دخالت نکند.
او تصمیم میگیرد از قدرت مطلق خود استفاده نکند. فقط خدایی که تمام قدرت آسمان و زمین را در اختیار دارد میتواند برای مدتی این قدرت را کنار بگذارد و دخالت نکند، تا نشانهای باشد از محبت غیرقابل تصورش به ما! او این کار را میکند، چون میداند تنها راه بازگرداندن رابطه با فرزندانش بر روی زمین همین است. اما چه بهایی برای این پرداخت میشود. همانطور که داوود پادشاه زمانی با بیانی شاعرانه نوشت: «زیرا که محبت تو به من عظیم است؛ تو جان مرا از اَعماق هاویه رهانیدهای!» (مزامیر ۸۶ - ۱۳).
شگفتی صلیب، معجزهٔ محبت بیپایان و بینقص خدا نسبت به ماست!
معجزه آشتی
ما نمیتوانیم از این حقیقت فرار کنیم که آشتی در رابطه بین خدا و انسان ضروری است. گناه انسان شکافی ایجاد کرد در رابطه بین خالق و مخلوق. گناه، فاصلهای انداخت میان خدای قدوس و انسان گناهکار، به طوری که انسان دیگر نمیتوانست در حضور خدا ساکن شود. اشعیای نبی این مسئله را بهروشنی بیان میکند:
«بلکه تقصیرات شما، میان شما و خدایتان جدایی افکنده است، و گناهانتان روی او را از شما نهان ساخته است تا نشنود.» (اشعیا ۵۹ - ۲).
اشعیا در ادامه، پیامدهای گناه را در زندگی روزمره هر شخص اینگونه توصیف میکند:
«از این رو انصاف از ما دور است، و عدالت به ما نمیرسد. انتظار نور میکشیم، و اینک ظلمت است؛ منتظر روشنایی هستیم، اما در تاریکی گام میزنیم! چون نابینایان با لمسِ دیوار قدم برمیداریم؛ مانند کسانی که چشم ندارند کورمال راه میرویم. در نیمروز، همچون شامگاهان میلغزیم؛ در میان تندرستان همچون مردگانیم! جملگی چون خرسها خرناس میکشیم، و مانند کبوتران ناله میکنیم. برای عدالت انتظار میکشیم، و نیست! برای نجات، اما از ما دور است! زیرا که نافرمانیهای ما در نظر تو بسیار است، و گناهانمان بر ضد ما شهادت میدهد. عِصیانهای ما پیوسته با ماست، و تقصیرهای خود را میدانیم. عِصیان کرده و به خداوند خیانت ورزیدهایم، و از خدای خود روی برتافتهایم. به ظلم و فتنه سخن گفتهایم، و در دل به دروغ آبستن شده، آن را بر زبان آوردهایم. پس انصاف به عقب رانده شده، و عدالت دور ایستاده است. حقیقت در معابر فرو افتاده، و صداقت نمیتواند داخل شود. راستی مفقود شده، و هر که از شرارت دوری گزیند، به یغما میرَوَد. پس خداوند این را دید، و در نظرش ناپسند آمد که انصاف وجود نداشت. او دید که کسی نبود، و به شگفت آمد که شفاعتکنندهای وجود نداشت. پس بازوی خودش برای او نجات به ارمغان آورد، و عدالت وی، از او حمایت کرد. » (اشعیا ۵۹: ۹–۱۶)
هیچکس در زمین نمیتوانست این وضعیت را تغییر دهد، به این دلیل ساده که همه زیر سلطهٔ گناه قرار گرفتهاند. از طریق گناه، بیماری، فساد، زوال، درد، بیعدالتی و مرگ بر ساکنان زمین سلطه یافتهاند. خود عیسی گفت که ما بردگان گناه هستیم (یوحنا ۸ - ۳۴). اما محبت خدا نسبت به ما چنان عظیم است که او خود ابتکار عمل را به دست گرفت تا ما را از این وضعیت خطرناک و ناامیدکننده نجات دهد، همانطور که در اشعیا ۵۹ -۱۶ آمده است:
«او دید که کسی نبود، و به شگفت آمد که شفاعتکنندهای وجود نداشت. پس بازوی خودش برای او نجات به ارمغان آورد، و عدالت وی، از او حمایت کرد.»
نامهٔ عبرانیان این موضوع را چنین توضیح میدهد:
«از آنجا که فرزندان از جسم و خون برخوردارند، او نیز در اینها سهیم شد تا با مرگ خود، صاحب قدرت مرگ یعنی ابلیس را به زیر کِشد، و آنان را که همۀ عمر در بندگیِ ترسِ از مرگ به سر بردهاند، آزاد سازد.» (عبرانیان ۲ - ۱۴–۱۵).
شگفتی صلیب، معجزهٔ آشتی است.
شگفتی صلیب، معجزه آشتی است. کلمه عبری برای کفاره به معنای ارائه کسی است که به تو بدهکار است به عنوان جایگزین برای حل بدهی.
عیسی به زمین آمد به عنوان انسانی بدون گناه تا گناهان ما را که ما را از خدا جدا میکند به دوش بکشد. با حل مشکل گناه برای ما، عیسی امکان بازگشت ما به حضور خدا را فراهم کرد. از طریق این انتقال یا مبادله، آشتی برقرار شد. خدا خون عیسی را به عنوان ارزش مقابلی برای زندگیهای ما پذیرفت، تا زندگی ما پاک و نجات یابد. اینکه عیسی گناه شد (و به جای ما مرد) قیمت لازم برای رهایی ما از گناه بود. این مبادله در صلیب اتفاق افتاد.
این مبادله عظیم بدون اراده و هدایت خدا انجام نشد، بلکه توسط او خواسته و هدایت شد:
«هنگامی که ما هنوز ناتوان بودیم، مسیح در زمان مناسب بهخاطر بیدینان جان داد. حال آنکه بهندرت ممکن است کسی بهخاطر انسانی پارسا از جان خود بگذرد، هرچند ممکن است کسی را این شهامت باشد که جان خود را برای انسانی نیک بدهد. امّا خدا محبت خود را به ما اینگونه ثابت کرد که وقتی ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد. پس چقدر بیشتر، اکنون که توسط خون او پارسا شمرده شدهایم، به واسطۀ او از غضب نجات خواهیم یافت. زیرا اگر هنگامی که دشمن بودیم، به واسطۀ مرگ پسرش با خدا آشتی داده شدیم، چقدر بیشتر اکنون که در آشتی هستیم، به وسیلۀ حیات او نجات خواهیم یافت. نه تنها این، بلکه ما به واسطۀ خداوندمان عیسی مسیح که توسط او از آشتی برخورداریم، در خدا نیز فخر میکنیم.» (رومیان ۵ ۶-۱۱).