از حضور خداوند پنهان نشو!
تصور کن ما در باغ عدن هستیم… درست پس از سقوط. آدم و حوا از خدا نافرمانی کردند. در برابر او گناه کردند. از میوه ممنوعه خوردند. بنابراین ارتباط آنها با خدا قطع شد. گناه، جدایی، تفرقه، ترس و… به وجود آمد! اولین باری که ترس در کتاب مقدس ذکر شده، دقیقا در همین لحظه سقوط است.
در پیدایش، باب 3، آیه 10، می خوانیم:
«آدم جواب داد: صدای تو را در باغ شنیدم و ترسیدم، زیرا برهنه بودم؛ پس خود را پنهان کردم.»
به نظر تو، چرا آدم ترسید؟ آگاهي ناگهاني او از برهنگي و نافرماني اش از خدا، باعث شد كه ترس به وجود بيايد. بدتر از آن، این باعث شد که او از خدای خود پنهان شود. پنهان شدن از کسی که او را آفرید، دوستش داشت و از او مراقبت می کرد. از کسی که هر روز با او در ارتباط و مکالمه بود!
وقتی از خدا می ترسیم، از حضور او فرار می کنیم. با این حال، باید بدانیم فقط در حضور او است که بخشش، فیض و قدرت را دریافت می کنیم تا به جلو برویم و با هر آنچه پیش روی ماست روبرو شویم!
دوست من! شاید احساس گناه، تو را از نزدیک شدن به پدر باز می دارد. ولی با این حال، او با آغوش باز منتظر توست. مانند پدرِِ پسر گمشده! (می توانی به کتاب مقدس، لوقا، باب 15، آیه های 11، تا 24، مراجعه کنی).
خداوند پشت در قلب ات منتظر توست. در را به روی اش باز کن. اجازه بده خدا وارد قلب ات شود. اجازه بده او روح و جان و زندگی تو را ترمیم کند.
خداوند تو را دوست دارد و اگر نیاز به بخشش داشته باشی و از او بخواهی، تو را می بخشد. من، زندگی و قلب تو را نمی شناسم، اما امروز، اگر این ندای شیرین خداوند را احساس کردی، به آن گوش بده… از روح القدس دعوت کن تا قلب و روح ات را جستجو کند. آیا مایلی که این کار را انجام بدهی؟ اگر چنین است، پس با من دعا کن: «خداوندا، گاهی می ترسم که به حضور تو بیایم و با تو صحبت کنم، زیرا احساس گناه می کنم. اکنون با فروتنی از تو می خواهم که با روحِ قدوس خود، به من نشان بدهی که چه چیزی مانع است. می خواهم با اطمینان، به تو نزدیک شوم، این موانع را برای من آشکار کن و به من کمک کن تا از همه آنها رها شوم! به نام عیسی، آمین.»